۷

در مورد سند زمینم بگم این زمین رو پدرم موقع ازدواج به هر کدوممون داده من هم ری حساب دوست داشتن و اینکه زن تو زندگی نباید من من کنه و زن و شهر یکی هستن سند رو داده بودم دست شوهرم 

بعد از اینکه دیدم تو این جریان سند رو نمیده و تهدید هم میکنه رفتم شیراز و روی پروندم نامه گذاشتم که به جز خودم هیچکس حق اینکه با قولنامه یا امضا یا هر سندی بتونه انتقال سند بده 

دو نوبت هم آگهی زدم روزنامه خبر که این سند مفقود شده  

هفته پیش بهم زنگ زد ن که خانم فلانی یه خانمی با قولنامه اومده و امضا و اثر انگشت شما هم پای قولنامس و فروختین  

دوباره یه شوک بهم وارد شد همون موقع مرخصی گرفتم و رفتم شیراز فرداش رفتم پرونده رو دیدیم که البته مشاور حقوقی با کلک تونسته بود یه کپی از قولنامه رو ازشون بگیره  

دیدم بلهههههه شوهرم ازقول من زمین رو فروخته خریدار هم خواهرشههههه شاهد ها هم خواهر شوهرامن اثر انگشت و امضا من هم هست فقط امضام معلوم بود جعله ولی اثر انگشت رو شک داشتم شاید این نامرد تو این مدتچند سال از من گرفته بوده  

خلاصه با داداشم تو داداگاه این ور برو اون ور برو تا تونستم شکایت بدیم بعد هم منو فرستادن کارشناس آگاهی برای انگشت نگاری که هم انگشت زدم هم امضاو همدست خط 

به اونها هم زنگ زدن که اصل قولنامه رو بیارن فقط از خدااااااا میخوام که ثابت بشه اینها جعل کردن تا رسوا بشه آخی من دیگه هیچی ندارممممم همه امیدم بود که این زمینه فروش بره یه خونه رهن کنم  فقط ای خدا خودت جای حقییییی حتی اگه انگشت من هم باشه خودت میدونی با تقلب این کا ر رو کردن  

آخه چرا این پولدارها طمع کارترن شما که به قوله خودتون تو شیراز ازپولداری مشهورین چرا برای 1000 تومان دارین میمیرین چرا حق من که یه زن تنها هستم رو میخورین  

جالبه شوهرم خواهرم خیلی محترم هفته پیش شوهرم بهش قول داده بود و زده بود روی قران که سند رو این هفته میدم به شما و بدین به زنم  

حالا که شوهرم خواهرم بهش گفته مرده حسابی چرا اعتبار منو خراب کردی ؟؟؟ در اومده گفته به خدا من خبر ندارم حتما صنم فروخته  به خواهرم  وپول گرفته  

ببینید تو رو خدا من چه بدبختم اونم به خاطره این آدمهای پول دوست 

حالا هم شیراز یه وکیل گرفتم 5/2 میلیون گرفته دنبال کارام باشه و این هفته جواب آگاهی میاد ای خدا تو خودت جای حقی من که دستم کوتاهه

۶

فرداش رفتم شورا وکیلم هم نمیدونست من از طریق شورا اقدام کردم همون شب بهم گفت من 400 میگیرم و دنبال کارای شورا  میرم که گفتم باشه خبرتون میدم 

از شورا به شوهرم زنگ ردن و اومد جالبه تو اتاق 5-6 تا مرد نشسته بودن که زنهاشون مهرشون رو اجرا گذاشته بود ن و درمونده نشسته بودن فقط گردن شوهر من بالا بود همونجا دوتا حرف گنده بهش زدم که به رگه غیرتش برخورد و بلند شد گفت آقا من کجا رو امضا کنم تا راحت بشم که آقای محترم شورا گفتن فردا بیاین شوهرم رفت بیرون گفتم آقا ی و دیدین گفت طلاق میخواد نه اینکه فردا بیاد بزنه زیرش گفت نه خواهرررررررر  حواسم هست 

فرداش دوباره رفتیم شورا که امضاها صورت گرفت ولی گفتن باید برین مشاوره با بدبختی رفتم که خانم محترمه وقت داده برای دوم تیر  تازه خدا کنه با یه جلسه تموم بشه چون میگن 3 نوبت باید بریم اونم معلومه براپولشه دیگه آخه کسی که توافقی طلاق میخواد مشاوره برای چیشه!!!! 

  

دوباره برگشتم خونه فقط قرار شد فرداش برم جهیزیه ام رو بردارم 

فرداش با زن داداشم رفتم مادر شوهرم هم بود همچین قیافه هم گرفته بود ولی من باهاش سلا م و احوال پرسی کردم  

موقعی که وسایل رو بر میداشتم خیلی گریم گرفت چون با هزار ذوق وسیله هام رو چیده بودم همیشه زنی بودم که تمیزترین خونه رو داشتم هر کس میومد خونه ما با ذوق میرفت وسایله آشپزخونه رومیدید و ذوق میکرد ولی حالا باید همش جمع میشد 

موقعی که گریه کردم شوهرم هم گریه میکرد بعد مادرش بهم گفت اشکال نداره طلاق بگیرین بعد دو ماه دلتون برای هم تنگ میشه  شاخ در آوردم!!!!!!! 

همه وسایل جز جهیزیه ام بود بعد مادرش گفت یعنی پسره من هیچ نداره؟؟؟؟؟؟ منم گفتم اگه هر چیز ماله اونه بردارین تازه من وسایلی که برامون کسی کادو آورده بود رو بر نداشتم  

فقط دوتا صندلی گردون بود که یکیش رو خودم خریده بودم یکی  شوهرم هر کدوم هم 150 هزارتومان خواستم مال خودمو بردارم شوهرم گفت کو فاکتورش که گذاشتمش زمین  

وسایلم رو با یه کامیون بردم خونه خواهرم یعنی همه عشق و زندگیم  قاطی شد زیر دست و پا........

۵

صبح فرداش با خوشحالی همراه مامان و بابام و در دست داشتن برگه حق طلاق راهی شورای حل اختلاف شدم و همونجا پول دادم برام درخواست طلاق رو نوشتن رفتم پیش مسئول قسمت طلاق اونم تا پاسم داد این اتاق واون اتاق برای ثبت و پول تمبر شد ساعت 11 که آقا گفتن میخوام برم ولی نگاهی به پرونده من کرد و گفت باید شوهرت بیاد ببینیم اونم  طلاق میخواد یا نه اگه خواست که حله اگه نخواست باید وکیل بگیری از طریق دادگاه اقدام کنی که 6-7 ماه طول میکشه  

یعنی برگه حق طلاق من دوزارم ارزش نداره در نهایت نظر نظر شوهرته زنگ زدم به شوهرم حالا تا قبلش طلاق میخواستا دراومده میگه کی گفته من طلاقت میدم به هیچ عنوان نمیام  

همونجا یخ کردم رفتم به آقای مسئول طلاق گفتم که من مهریه ام رو بخشیدم تا در قبالش طلاق بگیرم ولی شوهرم نمیاد اونم گفت حالا فردا بیا بهش زنگ میزنیم ، دست از پا درازتر برگشتم  

بهش زنگ زدم میگم مشکلت چیه ؟ زندگی که نمکنی به  من گفتی برو طلاق بگیر حالا نمیایی؟ 

بهم میگه بیا سند زمینی که داری بزن به نامم تا بیام  

جالب اینکه سند زمینم هم پیشه خودش بود  

وکیلم موقعی که شیراز بودم بهم زنگ زد عصر فردا ( روزی که صبحش شورا بودم) بیا دفترم باهات کار خصوصی دارم  

عصر ی که رفتم بهم گفت شوهرت و مادرش اینجا بودن فقط یه کلام بهت بگم خیلی دوست داره  

همون موقع فهمیدم که یا با پول یا بازبونش وکیلم رو خریده چرا الا ن میگم 

همون جا وکیل زنگ زد به شوهرم چه سلام و احوال پرسی گرمی کردو دعوتش کرد بیاد دفتر / جالب اینجاست روز قبلش وکیلم گفت شوهرت فقط اومده کلید دفتر رو گرفته ولی تو دفترش بهم گفت اینا کلید خونت پیشمه !!!! 

خلاصه شوهرم اومد وکیل هم حال و احوال حسابی کرد و گفت برو برای خود ت چایی بریز و مادر چطورن سیتزن آمریکاست ؟ شوهر من هم با کمال دروغگویی گفت آره درحالی که مادرش گرین کارت داره حالا اینا مهم نیست یزار بگه 

وکیل شروع به نطق کرد گفت میتونین فردا برین شورا برای طلاق اقدام کنین یا نه آقای ر شما میتونی طلاقش ندی یعنی 10 بار کرد تو دهنه شوهرم که میتونی طلاقش ندی و از دادگاه  اقدام کنی فهمیدم برای 1 میلیونش داره حرص میزنه که ما از دادگاه اقدام کنیم  

یه کمی با شوهرم بحثم شد و اونم رفت منم به ویکیلم گفتم شما وکیله منی یا اون؟ اگه میخواهین با اون یکی باشین به من بگو  که دراومد گفت نه من دارم با پنبه سر میبرم 

ساعت 30/9 از دفترش اومدم بیرون دیدم شوهرم پایین دفتره دوید دنبالم و دستمو محکم گرفت و گفت این موقع شب کجا میری ( یه حرف زشت زد که روم نمیشه بگم) منم از دستش فرار کردم و برگشتم برم تو دفتر وکیلم که دوباره تو راه پله گرفتم و گفت اگه گذاشتم بری  سر کار 

از ترسم خودمو از دستش بیرون کشیدم و مانتوم پاره شد رفتم دفتر وکیل اونم چشاش 4 تا شد گفتم دیدین گوله ظاهرش رو خوردین اونم زنگ زدبهش گفت آقای ر این چه کاریه اونم گفت زنمه دلم میخواد غلط کرده این موقع شب بیرونه  وکیل بهش گفت مرده حسابی دفتر من بودین زشته این حرفا که شوهرم گوشی رو قطع کرد و وکیل محترم تازه یادش افتادکه من پدره اینو در میارممممممم

۴

بعد که دیدم این کار رو کرده دیگه دیوونه شدم آخه دفتر خاطراتم خیلی برام ارزش داشت شاد تنها مونسم بود از 24 سالگی تا الان که رفتم توی 28 سالگی همه روزهام رو ثبت کردم و خدا رو شاهد میگیرم یه روزش هم بدی از شوهرم ننوشتم فقط از روزانه ها زندگی و آرزوهای قشنگی که برای بچه نداشتم داشتم نوشتم موضوع بچه دار نشدنمون هم جالبه که اونم مینویسم فقط خدا رو شکر میکنم که مشکل از من نبود وگرنه اینها چه به سر من میوردن... 

بعد از اینکه از خونه نحسش رفتم خونه خواهرم زنگ زد من دیگه گوشی رو برنداشتم ولی به شوهر خواهرم التماس که بگو صنم من یه کار فوری دارم تو رو خداگوشی رو بردار زنگ زد براشتم گفتم کاری داری؟ گریه کرد گفت تو رو خدا زندگیمون رو خراب نکن باشه نیا شیراز من برات یه خونه هموجا رهن میکنم تو هم زندگی کن من هم هر وقت دوست داشتم میام خونه شب ساعت 12-1 یا یه هفته هستم یه ماه نیستم شاید زن هم گرفتم منم گوشی ر گذاشتم اینقدر هم دوزاریم کجه همه بهم گفتن بیچاره این بهت طعنه میزده یعنی تو خرابی 

دیگه داغون شدم زنگ زدم گفتم مگه من آدم خرایم که تو اینجوری میگی گفت آره زنی که بخواد تنها باشه و نیاد شیراز یعنی خرابه  ، خدا میدونه طوری تربیت شدم که دهنم باز نمیشه بخوام فحشه بیشتر از آشغاله کثافت رو بدم والا  لایقش همون فحشایی که باید یکی نثارش کنه  

دنبال کارای طلاق پیش وکیلم رفتم که گفت باید یک میلیون بدی تازه جالبه که من برگه حق طلاق هم دارم 

بابام شیراز برام یه وکیل گرفت که آشناش بود یه روزه با مدارکم رفتم شیراز که اونم گفت برو شورای حل اختلاف و بگو من تو این تاریخ مهریم رو بخشیدم و اونم حق طلاق داده برای اینکه من طلاق بگیرم .....

۳

یکشنبه بهم زنگ زد که میخواهی چکارکنی میایی یا نه ؟ گفتم نه  مگه مریضیم اینجا داریم کار میکنیم زندگی میکنیم بریم شیرازچکار کنی بشینیم تو خونه نگاه هم کنیم  

که اونم عصبانی شد و گفت پس تکلیفت رو روشن کن گفتم من تکلیفی ندارم دارم زندگیم رو میکنم تو بلند شو بیا سر خونه زندگیت  

هر روز زنگ زنگ که چی شد چیکار میخواهی بکنی من نمیام خونه پاشو بیا شیراز منم کوتاه نیومدم تا اینکه به گوش مامان بابام رسید که م تنهام مامانم بیچاره از شیراز اومد پیشم که زن تنها توی یه شهر غریب بلایی سرش نیاد  

یه روز زنگ زد که مامانم گوشی رو برداشت و اونم شروع کرد به گفتن اینکه دخترت خرابه به درده من نمیخوره و دیگه فحش بابای من که بزرگه فامیله و همه احترامش رو دارن داد و گفت آقای (الف) کو خونده مال بابای منو بخوره از طریق مهریه دخترش مامانم که داشت غش میکرد و تا میتونست جوابش داد  

من موندم چرا بعضی مردها امثاله شوهرم عقله کوچیکشون رو بکار نمیندازن که این ز تو تو بغله تو خوابیده از اول که دختر بوده چجوری میتونی تهمت زن خراب به زنهاتون بزنینبرا اینکه دلیل قانع کننده ای داشته باشن ( بعدها سر فرصت دلیل اینکه به من زن خراب میگفت رو مینویسم)  

خلاصه از فرداش زنگ میزد که زود باش خونمو خالی کن مامان جمعه از آمریکا میاد بهش مه چیز ومیگم زود باش خونه رو خالی کن  

عصر همون روز رفتم وکیل گرفتم برای انجام کارهام که وکیلها هم گلوشون گشاد و اول قرارداد رو باید امض کنی  

وکیل  گفت اول از خونت یه صورتبرداری مکنیم که فردا نگه چیزی دزدیدین بعد در و ببند و برو خونه خواهرت خلاصه 500 هزار تومان گرفت فقط برای یه ساعت که مامور آورد و لیست تمامی وسایل رو که از شب قبلش خودمون نوشته بودیم چک کرد و رفت  

الان فقط از یه کار خودم پشیمونم شوهرم آبجو داشت تو یخچال و کمد که هر چی  دور و بریها گفتن بزار صورتجلسه بشه خودم گفتم نه گناه داره شوهرم بره زندان ( که ای الهی این دل من له بشهههه) 

عصر همون روز شوهرم زنگ زد که خونه رو خالی کردی یا نه ( ننگ و شرم به  همچین شوهری که اینجوری حرمت زنش رو که زیر یه سقف 4 سال زندگی کردن رو میبره)  

منم گفتم آره برو از وکیلم کلید خونت رو بگیر در ضمن بدبخت من عارم میشم تو خونه آدم ثیفی مثله تو حتی توالت برم... 

تو اون مدتی که تنها بودم این نامرد یه روز زنگ زد به  من که من شیرازم میایی یا نه گفتم نه ولی نگو دروغگوی عوضی همینجا بوده ظهر که از سرکار رفتم خونه دیدم پاسپورت و لب تاب و دفتر خاطرات و دوربین دیجیتالم رو برده ...

۲

بعد از روزی که برگه حق طلاق رو گرفتم  و مهریه رو بخشیدم قرارمون این بود که کسی چیزی نفهمه چون مسلما هر دو خونواده ناراحت میشدن ولی بعد از یه هفته با بهانه تراشی های مسخره شوهرم که الان ازش نفرت دارم ، خودش خبر رو به گوش خونواده ها رسوند  خونواده من که شوک شدن که یعنی احمق تو مگه این چند سال شوهرت رو نشناختی تو اگه میخواستی ببخشی میدادی به خیریه نه به این آدم گدا  

ولی دیگه دیر شده بود تازه ما که قرار نبود طلاق بگیریم پیش خودم فکر میکردم برگه برنده دست منه چون اگه مهریه روهم که نهایت ماه یک سکه بود میداد میتونست تا آخر عمر طلاقم نده و زجرم بده ، ولی غافل از اینکه شوهرم رنگ عوض کرد  

ما تو یه شهر دیگه هستیم و من هم شاغلم البته نه رسمی ولی خدا رو شکر تو این 4 سال همه خرج خودم رو دادم که هیچ برای خونه هم خرج کردم چون شوهرم مخالف تغییر در مدل خونه بو د یا همیشه میگفت الان پول نداریم برای عید میز میخریم ولی خوب منه  احمق  باور میکردم که حتما شوهرم بدهکاره و چک داره بزار من که پول دارم پس خودم بخرم که نمونه یه زن خانم هم باشم ، تو این مدت مبلغ 5 میلیون بهش کمک کردم برای  خریدلب تاپ 800 هزار تومانش رو من دادم ولی الان هیچ آهی در بساط ندارم و حاضر نیست بدهیش رو هم بده.. 

بعد از یه هفته ساکش  رو جمع کرد گفت من میرم شیراز تو هم بشین فکرات رو بکن و قید کارت رو بزن قید خونوادت رو هم بزن بریم طبقه بالای خونه مامانم ( قبلا اوایل ازدواج زجرهایی کشیدم ) زندگی  کنیم یا اینکه تکلیف منو روشن کن  امروز شنبس تا چهارشنبه وقت داری  فکر کنی 

گیج و مبهوت شده بودم با خواهرم مشورت کردم گفت اصلا کارت رو ول نکن که  بیچاره میشی  

رفتم پیش مشاور که مرده با تجربه بود و از اول زندگیم و همه ماجراها رو  براش شرح دادم که اونم گفت دخترم اصلا به حرف شوهرت گوش نکن با این توضیحاتی که اززندگیت گفتی اگه بری شیراز باید اسیر و بردش بشی تو یه مهندس موفقی که بهتری موقعیت را داری و اون چون سوادش از تو کمتره میخواد تو رو به زیر خودش بکشه در ضمن مهریه هم که نداری پشتوانه هم نداری کجا میخواهی بری؟؟؟؟ 

1

این روزها درگیر کارهای طلاقم هستم واقعا الان که شروع کردم به نوشتن این متن گیجه گیجم نمیدن روزگارچه جوری رقمخورده برای من و بعدش چجوری میخواد رقم بخوره .... 

خیلی دوست دارم از گذشته تا الان رو بنویسم ولی فعلا میخوام ازجریان طلاقم بگم که چه شوکه ناگهانی به همه وارد شد بنویسم 

دقیقا نزدیک 30 روزه که این افتاده من و شوهرم به ظاهر هیچ مشکلی با هم نداشتیم چونکه من خودم آدمی هستم که اصلن اهل دعوا نیستم یعنی حوصله دعوا ندارم همیشه همه چیز رو با صبوری گذروندم اون هم اهل کتک کاری نبود شاید بشه گفت از خونه ما تا به حال صدای یه جیغ هم در نیومده بوده ... 

با هم این تفاسیر میگم کاشکی ما هم اهل دعوا و کتک کاری بودیم کاشکی شوهرم هم اون آدمی بود که همیشه تو ذهنم داشتم کاشکی اون دروغگو نبود کاشکی من اینقدر احمق نبودم که همه عالم بگن اون دروغ میگه ولی من باور نمیکردم  

کاشکی شوهرم من اینقدر پولدار نبود و ای کاش الان در این شرایط پول رو با زنش معامله نمیکرد کاشکی شوهرم معنی عشق رو میدونست بعد اظهار عاشقی دل خسته برای من میکرد مگه میشه مردی عاشق زنش باشه ولی آبروی زنش رو همه جا ببره ؟؟؟؟ 

درسته الان مدتهاست دیگه هیچ حسی بهش ندارم ولی  دلم میسوزه که یه زمانی تو آرزوهام چی میدیدم چی شد!!  

همیشه دلم یه شوهر عاشق خسته رو میخواست که با دیدین من وبوسیدن من همه خستگیش در بره و با دیدن بچه هاش عاشق تر از هر روز باشه ن اینکه بیاد خونه و همش درگیر این باشه که امروز مشتری نداشتم دعا کن مشتریم بشه 10 تا یارقیبم بخوره زمین و یا همش از سردرد بناله یا اینکه از خستگی جلوی تلویزیون سیگار به دست چرت نزنه .... 

خیلی حر فها روی دلم هست که سر فرصت مینویسم حالا از طلاق بگم بهتره 

فقط تو این یک ماه فهمیدم اگه زنی باید بری بمیری چون حقی نداری من با وجود داشتن برگه حق طلاق هنوز گیرم برام جالبه روزی که 2000 سکم رو به پیشنهاد شوهرم بخشیدم تا اونم بهم حق طلاق بده خوشحال بودم که هر وقت خواستم بدون دردسر جدا میشم ولی نمدونستم حتی با داشتن حق طلاق دوندگی داری چون شوهرت باید طلاقت بده تو نمیتونی بری طلاق بگیری یعنی همه چیز چرت 2000 سکه رو فقط بخشیدم که الان گردن شوهرم کلفت تر بشه و بگه میرم حق تمکینت رو میگیرم اییییییی روزگار....