۱۴

مدارکمون رو برای ثبت طلاق دادیم و نشستم تا امضا کنم ، دیدم حاج آقا بلند شد یواش یواش اومد کنارم ن فکر کردم میخواد چیزی از کمد پشت سرم برداره اینقدر خونسرد بود ، بعد گفت خواهر چند وقته جدا هستین گفتم یک ماه و نیم الی دو ماهه گفت باهم نزدیکی داشتین؟ گفتم خیر گفت اصلاااا؟ گفتم ببخشید ما همش در حال دعوا بودیم نه نزدیکی نداشتیم گفت پریود شدین؟ گفتم بله  

4 تا شاهد میخواست که من برای اینکه اونجا شلوغ نشه فقط مادرم رو بردم اونم به اصرار خودش شوهرم هم که مادرش رو آورده بود و بیرون بودن بعد دو تا مرد اونجا بودن برای ثبت طلاقشون شدن شاهدمون ، یه چند تا کپی از شناسنامه و کارت ملی لازم بود که با هم رفتیم پایین بگیریم و دوباره شروع کرد نمیای بریم شیراز/؟ گفتم تو حاضری مهریم رو برگردونی؟ گفت نه منم گفتم نه ، بعد خیلی عادی بدون هیچ اخمی با هم و کنار هم راه میرفتیم بریم محضر دوتاشاهدامون ما رو دیدن گفتن خوشبحالتون ما که میبینین تنها اومدیم چون زنهامون اگه اینجا بودن یه کتک کاری مفصل داشتیم ولی شما خیلی دوستانه و ریلکس کنارهمین 

تو محضر دل تو دلم نبود یه دفعه ترس گرفته بودم همون موقع هم تلویزیون تو دفتر یه آهنگ سوزناکی گذاشته بود اشک داشت تو چشمام میگشت کلی صلوات فرستادم تا گریم نگیره و رفتم بیرون  

حاج آقا از مادرم امضا گرفت و بعدش هم شوهرم امضا کرد و بعد من 3 جا امضا کردیم و نه صیغه ای خونده شد نه بله و خیری گفته شد فقط حاج آقا گفت من از طرفه هر دوتون وکیل میشم و بعدان صیغه طلاق رو میخونم  خیلی الکی تموم شد رفتیم پایین شوهرم اومد به مامانم  گفت تقصیر شماها بود باید دخترتون رو میفرستادین سرخونه و زندگیش نه اینکه حمایتش میکردین منم گفتم تو رو خدا ول کنید دیگه تموم شد و یواش یواش اشک میریختم مامانم هم قرمز شده بود و نمیخواست جلوی شوهرم گریه کنه خلاصه حلالیت طلبیدیم و خواستیم بریم مامانم بهش گفت از امروز دیگه نامحرم هستین خواهشا دیگه طرفش نیا اونم خندید گفت نه خیر تا 3 ماه وقت دارم خوده حاج آقا گفت تا 3 ماه میتونین باطلش کنین نیاز به ثبت هم نیست بیاین پیش خودم تا تمومش کنم ، مامانم هم گفت از این خبرها نیست اونم خندید و رفت که مادرش رو ببره برای امضا 

برگشتم اداره و ظهر هم شوهرم زنگ زد که میخواهی چکار کنی گفتم میخوام برم رستوران و تازه بعدش هم شام قراره خونوادم رو ببرم بیرون گفت پس منم دعوت کن گفتم باشه بیا نهار بریم رستوران ، خیلی ریلکس رفتیم و مهمون نهار هم خوردیم و به اصطلاح نهار طلاق ، اونجا هم گفتم واقعا که دیونه هستیم همه بعده طلاق دارن گریه و زاری میکنن اونوقت ما داریم روبروی هم نهار میخوریم اونم چه نهار مفصلی .... 

تا به امروز شوهرم دل خودش رو خوش کرده که 3 ماه وقت داریم 3 ماه وقت داریم منم دیروز گفتم اینقدر حرف چرت نزن ، میگه من میرم مالزی پیش خواهرم مغازه میخرم بعد میام تو رو میبرم ساکت رو برمیداری و میریم گفتم به همین راحتی؟ گفت آره گفتم مریض نیستی؟ گفت چطور؟ گفتم اگه عقل داشتی اگه میخواستی من زنت باشم دردت چی بود که به حرف من گوش ندادی و طلاق گرفتیم فقط میخواستی اسم مطلقه برای چند ماه تو شناسنامه من باشه؟ گفت خوب این حرفا چیه تازه ما که عقب افتاده نیستیم گفتم مگه جونه خونوادم از سر راه اومده بعد از این همه فشار عصبی و دنگ و فنگ بگم ببخشید ما رفتیممممم 

خلاصه عصبانیم کرده بدبختی هم اینه که محل کارمون نزدیکه هم شهر هم کوچیک و همش چشم تو چشم میشیم  

امروز جواب اون زمینه هم که از من جعل کرده بود میاد چند هفته پیش اومد گفت جعل بوده منو زندان میکنی ؟ منم گفتم نه مگه ظالمم که زندانت کنم  

ولی بعدش گفت میخواستم امتحانت کنم ولی به خدا امضا و انگشت برای خودته هر چی هم میگم من ندادم میگه یادت نمیاد برای خودته  

حالا امروز از آگاهی نتیجه میاد اگه به نفع اون باشه که دیگه هیچ آهی در بساط ندارم و تازه یه شوکه بد هم به خونوادم وارد میشه نمیدونم چکار کنم از خدا خواستم برای من که پول مهم نیست درسته اگه برنده بشم حداقل نگرانیم کمتره ولی بیشتر برای مامان و بابام ناراحتم مامان این مدت هر روز داره دعا میخونه و نذر میکنه که اینها رسوا بشن ولی با این حرفایی که اون زد بعید میدونم مگه اینکه معجزه بشه میدونم خونوادم دق میکنن فرض کنید حقم اینجوری گرفته بشه و اونها به قوله بابام به ریشمون بخندن  

یا خدا سپردم به خودت هر جور صلاح میدونی

نظرات 4 + ارسال نظر
گروه اکسیر یکشنبه 21 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 03:48 ب.ظ http://www.ex1r.com/forums/

سلام.

وبسایت خوب و جالبی دارید . تبریک میگیم.

ما در وبسایت خود با برنامه ها و اموزشهای کمیاب منتظر شما هستیم. برنامه هایی نظیر برنامه تبلیغات در روم کاملا رایگان و اموزشهایی نظیر اموزش هک سایت و سورسهای درخواستی شما.

موفق باشید.

امیر / با چشم ها . . . . . دوشنبه 22 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 02:22 ق.ظ http://tirehgan.blogfa.com

شما دو تا انسان بودید

لااقل اینو به خودتون ثابت کردید

انسان به معنای انسان خیلی کم شده اینروز ها

بهتون تبریک میگم

گل آبی دوشنبه 22 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 04:19 ب.ظ

خدا رو شکر که تموم شد. فقط مراقب باش برنگردیها!‌میشی مثل من!‌ اشتباه محضه که فکر کنی آدمها عوض میشن و پشیمونیشون واقعیه . مراقب خودت باش. بی خبرم نذار

گل آبی یکشنبه 28 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 11:31 ق.ظ

باز رفتی حاجی حاجی مکه؟! چی شد بالاخره جواب استعلام؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد