۸

فردا باید بریم شورا برای وقت مشاوره که بهمون دادن  

صبح شوهرم زنگ زد البته با یه شماره دیگه اول که  اصلا سلام نکرد بهش گفتم یاد نگرفتی به هر کسی زنگ میزنی باید اول سلام کنی که گفت خوببببببب سلامممم ( خاک بر سرش عین زنها) 

بعد میگه فردا اول میریم پروانه کسبتو باطل میکنی بعد هم دوربینم رو میاری بعد هم لباسای بچه رو که مامانم از امریکا برات آورد رو میاری بعد من میام شوراااا 

گفتم اولا که نترس دوربین قراضت رو که 5000 هزارتومن هم نمیارزه رو برات میارم گرچه تو دوربین دیجیتال منو و لب تابمو ندادی که گفت نمیدم گفتم نوش جونت مبارکت باشه  

دوما پروانه کسب مغازترو که اون موقع معاد شده بودی و من نمیدونستم و سرم رو شیره مالیدی و پنج میلیون هم کمکت کردم برای خرید جنس با وامی که گرفتم بعدش هم گفتی صنم حتما بهت شش میلیون پس میدم که بهت میگفتم مرسی عزیزم فعلا کار کن بعدش ایشالله من با پولم یه پراید ثبت نام میکنم ،،، حالا نمیخواهی بدیییی؟؟؟ 

در میاد میگه نه کی گفته من باید بدم تازه پس این چند سال تو زندگی من خوردی چی؟ روزی 30000 تومن خرج نهار و شامت بوده( (((تو رو خدا ببینید مرد اینقدر بی عاطفه و گربه صفت باشه که من که خودم کارمندم اونم با حقوقه مهندسی ولی همیشه غذام آماده بوده برای آقا و اگه حتی بیرون تنها خرید میرفتمهیچ وقت ازش نمیگرفتم که مثلا 50000 تومن خرید کردم برای یخچال بعد اون دربیاد بگه من روزی 30000 تومن دادم خوردی پس الان من باید 200 کیلو وزنم باشه)))) 

گفتم نده من که مدرکی ازت دارم گردنم هم خرد بشه فقط میسپارم دست خدا که اگه پولم رو ندی خرج دواو دکترت بشه ((آمینننننننن)) 

لباسهای بچه هم شیرازه حتما پست میکنم برات در خونه مامان جونت نه اینکه لباسها گرون هم بودن همشو از حراجی تو امریکا آورده فکر کردمن خر بودم ندیدیم لیبلهاش پاره هست 

دیگه زورش گرفت گفت لباسها نمیخواد باشه برای بچت گفتم اتفاقاااااا برای بچم بهتر از اینهاش رو میخرمممممم  

بهش گفتم همین خواهرت که الان برات عزیز شده فقطططط یادت نره که برای آپارتمانمون چجوری اومد تو محل کسبت آبروت رو برد برای پول که تا دوشب گریه میکردی پیشه بابای من که خواهرم آبروم رو برده و ما هم دلداریت میدادیم که عیبی نداره خواهرههه  

میگه عیبی نداره خواهرم بخوره بهتره تا تو بخوری گفتم گفتم من اگه میخواستم بخورم دو هزارتا سکه رو بهت نمیبخشیدم و از حلقومت درمیاوردم ولی برای من پول مهم نیست عشق مهم بود

 گفتم یادت نره مادرت چه نفرینهایی برات میکرد که خودت گفتی این که مادر نیست اینجوری به خاطر پول نفرین پسرش میکنه  چقدرتنت رو کرد زیر گل تو که تک پسرش بودی پس برو بشین و فکر کن ببین اینها به دردت میخورن گفت آره از تو بهترن گفت خدا روشکررررررر برات واقعا دعا میکنم که خوشبخت بشی گفت من خوشبخت میشممممم گفتم آمینننن  

فقط یادت نره شوهر هرکسی شدی دیگه این خنگ بازی ها رو درنیاری 

فعلا میرم ادامش رو بعد از کارم مینویسم که چیها یهم گفت

نظرات 3 + ارسال نظر
مریم و سعید و سروش دوشنبه 1 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 01:00 ب.ظ http://saghf.blogsky.com

دوشنبه 1 تیر ماه سال 1388 ساعت 10:03 AM
از مرگ ...

هرگز از مرگ نهراسیده ام


اگر چه دستان اش از ابتذال شکننده تر بود

هراس من باری همه مردن در سرزمینی ست

که مزد گورکن

از بهای ازادی ادمی

افزون باشد

جستن

یافتن


و ان گاه

به اختیار برگزیدن

و از خویشتن خویش

بارویی پی افکندن


اگر مرگ را از این همه ارزشی بیش تر باشد

حاشا حاشا که هرگز از مرگ هراسیده باشم

صورتی دوشنبه 1 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 11:23 ب.ظ

وای این سومین وبلاگه که ....
باید همه رو بخونم.
خاک بر سر این نامردایی که دخترای مردم رو بدبخت میکنن.

پرستش پنج‌شنبه 4 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 03:20 ق.ظ

سلام عزیزم
اخ چه حرص ادمو در میارن
یه کم بچزونش
والا باید مثل خودشون رفت رو اعصاباشون
هه پرستش اغفال میکند
امیدوارم هر چه زودتر خلاص بشی و زندگی بهت لبخند بزنه

مرسی پرستش جون دیگه مجبورم این روزها رو تحمل کنم چاره چیه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد